معنی تسلیت و تعزیت

حل جدول

لغت نامه دهخدا

تعزیت

تعزیت. [ت َ ی َ] (ع مص) تعزیه. به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بصبر فرمودن مصیبت زده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسلی دادن و امر کردن بصبر. (از اقرب الموارد). صبر فرمودن و پرسش کردن خویشان مرده را. (آنندراج). ماتم پرسی کردن. (غیاث اللغات). ماتم پرسی کردن و سرسلامتی و پرسش خویشان مرده و امر به شکیبائی آنان. (ناظم الاطباء). تسلیت گفتن به عزادار. به شکیبائی خواندن. مقابل تهنیت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): از اینجا نامه ها رفت به تهنیت و تعزیت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 432). وزیری با بزرگی احمد حسن به تعزیت و دعوت نزدیک وی [بونصر مشکان] رفتی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 346). امیر... فقیه عبدالملک طوسی ندیم را نزدیک وی فرستاد به پیغام تعزیت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 483). || سوگواری. عزاداری: دیگر روز خداوند بشنید و رسم تعزیت بجای آورد، سه روز پس از آن روز آدینه بمسجد آدینه... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 289).


تسلیت

تسلیت. [ت َ ی َ] (ع مص) تسلیه. اندوه وابردن. (مجمل اللغه). مأخوذ از تازی، پند و نصیحتی که در بیرون کردن غم و اندوه از دل کسی گویند، ویژه چون آن کس مصیبت زده باشد. دلاسایی و خاطرنوازی و آسایش. (ناظم الاطباء). دلداری. اندوه بردن. غم زدایی. و رجوع به تسلی و تسلیه و تسلیت کردن شود.


تعزیت خانه

تعزیت خانه. [ت َ ی َ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) ماتم خانه. (آنندراج). مجلس فاتحه خوانی. (ناظم الاطباء). تعزیت سرا. جای پرسه. محل سوگواری:
نام آن شهر، شهر مدهوشان
تعزیت خانه ٔ سیه پوشان.
نظامی.
تعزیت خانه ٔ ما منت نوری نکشد
فارغ از پرتو خورشید بودروزن ماه.
طالب آملی (از آنندراج).


تعزیت کردن

تعزیت کردن. [ت َ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) ماتم پرسی کردن و شفقت و مهربانی کردن بسان مرده. (ناظم الاطباء): روز چهارشنبه بخدمت رفت [بونصر مشکان] امیر به لفظ عالی تعزیت کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 346).
تعزیت کرد کی تواند صبر
مرثیت گفت کی تواند غم.
مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 616).


تعزیت گفتن

تعزیت گفتن. [ت َ ی َ گ ُ ت َ] (ع مص) امر فرمودن ماتم زدگان و خویشان مرده را بصبر و شکیبایی. (ناظم الاطباء): خرچنگ تعزیت یاران گذشته و تهنیت حیات باقی ایشان بگفت. (کلیله و دمنه). گفت ای یار عزیز تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. (گلستان).


تعزیت پرسی

تعزیت پرسی. [ت َ ی َ پ ُ] (حامص مرکب) ماتم پرسی. (ناظم الاطباء).


تعزیت دادن

تعزیت دادن. [ت َ ی َ دَ] (مص مرکب) سرسلامتی دادن و امر فرمودن ماتم زدگان را به شکیبایی. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

تعزیت

صبر و شکیبایی دادن به مصیبت‌دیده و دلجویی کردن او، تسلی دادن، تسلیت گفتن،
عزاداری کردن،


تسلیت

خرسندی دادن، دلخوشی دادن، کسی را از غم‌واندوه رهایی دادن و سرگرم ساختن،
تسلی دادن شخص عزادار و مصیبت‌زده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تعزیت

تسلیت، سرسلامتی،
(متضاد) تبریک، سوگواری، عزاداری، ماتم‌پرسی، پرسه


تسلیت

تسلی، تعزیت، دلداری، سرسلامتی، همدردی،
(متضاد) تبریک

فرهنگ معین

تعزیت

(تَ یِ) [ع. تعزیه] (مص م.) تسلیت دادن، دلجویی کردن.

فرهنگ فارسی هوشیار

تعزیت

به صبر فرمودن


تسلیت آمیز

نوازانه (صفت) مقرون به تسلیت همراه تسلیت.

معادل ابجد

تسلیت و تعزیت

1793

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری